دلنوشته های ادبی . شعرومتن برگزیده

جان شیرینم سلام

در هوای تو اناردلم به شوق ترکیدن رسیده دل میدهم به عادت شیرین خلوت انس 

در حرف زدن با تو کلامم این امکان را دارد که تا به حد کافی عاشق شود ای که سودای توسرمایه قلبم  

بیا با من به زمانهای دوربه سالهای قبل سالهای رویای کودکی مان سالهای عشق گالان اوجا ... 

کتاب آتش بدون دود را میگویم که  روح من از خواندنش سیر ی نمی پذیرد امشب تورا با جملاتی از کتاب به آن فضا

میبرم  تا تجدید خاطره ای شود برای من وتو

عشق دوست داشتنی من

امیداست به مذاق جانت خوش آید ای همیشگی عشق

"سولماز محبت را باج نمی دادومحبت را گدایی نمی کرد

سولماز اوچی پایش را درون چادر هرکسی نمی گذارد

با من باش و کاری کن که به جای هر روزبد هزار روزخوب بگذرانیم

تو مردی بودی که هیچگاه هیچ چیز کدرت نمی کرد

محبتی که درآن خاصیت نباشد محبت نیست چه فایده از دوست داشتنی که در آن امکان خدمتی نیست

بیداربیمار بهتراز خفته سلامت است

گریستن به خاطر شفای انسان نیست بخاطر وفای انسان است

رسیدن به بزرگترین آرزو مهم نیست مهم این است که آن آرزو واقعا" چقدر بزرگ باشد

تو تکیه گاه منی تکیه گاه اگر محکم نباشد تکیه به معنی است

من محتاج محبت کردنم نه محبت دیدن

زندگی هرچقدر بی ارزش باشد باز هم بیشتر از آن می ارزدکه به دست مردم جاهل تباه شود

هیچکس حق ندارد میان قرقی وشاهین مسابقه یی بگذارد خفت چنین مسابقه ایی بس است که شاهین را به قرقی بدل کند

زمانی که انسان به روی نزدیکترین خویش دست بلند می کند غرور وجود ندارد دیگری وجود ندارددیگران وجود ندارند فردا وجود دارد درد وجود دارد

غرور یک مرد کاسه چینی نیست که به یک اشاره بیفتد وبشکند

اگر مرد کشتنی مرد تحمل کردن هم باش

بزرگ کسی است که بزرگی کند

فرزندی که آگاهانه از خواسته های پدر سرپیچی کند به نوسازی تاریخ می رود

هر پدری بحشی از تاریخ را درخود دارد

هیچ چیز زندگی یک انسان شریف رابی بها نمی کند

قهر کردن را دون شاءن انسان با شعور می دانست

در افتادن با حقیر حقارت می آورد

این دنیا نیست که زیرپای مغروران شکست خورده می لرزد این پای خود آنهاست که استواری دنیارا تاب نمی آورد

قلبم از قطره شبنم شفاف تراست

آنقدر مهربانی سرباز نکرده در وجودش بود که می توانست تمام صحرا را از محبت انباشته کند

این مرد عاشقی است که بی وجودش عشق از معنی تهی میشود*

ومعشوقی است که بی حضورش عاشق به خاک می افتد*

دریا به مرداب نمی ریزد

برای عاشق بیقراربدتراز فردا روزی نیست*


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:جملاتی از رمان آتش بدون دود,نادر ابراهیمی, غزل, :: 8:31 :: توسط : غزل

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ خاوی دل نوشته و شعر و متن ادبی است .
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های ادبی و آدرس hasti2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 173
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1